فتنه خاموش شد اما نهم دی باقی است
- توضیحات
- منتشر شده در سه شنبه, 10 دی 1392 07:13
شعر زیبای حاج مهدی سلحشور که در جلسه هفتگی هیأت فاطمیون قم درباره ماهیت فتنه 88 و ساکتین فتنه سروده شده، با استقبال گسترده کاربران اینترنتی در فضای مجازی روبرو شده است.
برای دریافت فایل صوتی با صدای حاج مهدی سلحشور اینجا کلیک کنید.
متن شعر:
بال پرواز گشایید که پرها باقی است
بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است
پشت بتها نشود راست پس از ابراهیم
بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است
گفت فرزانهای امروز شما عاشوراست
جبههها باقی است، شمشیر و سپرها باقی است
جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
شور آن واقعه در جان پسرها باقی است
گرچه پیروزی از آنِ من و تو خواهد بود
شرطها باقی است، امّا و اگرها باقی است
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
در ره منزل لیلی که خطرها باقی است
نیت خالی دل ارباب یقین از غُصه
فتنهها میرود و خونِ جگرها باقی است
سخن از فتنه شد و چُرت غزل شد پاره
واژهها در به در و قافیهها آواره
قصه تلخ است چه تلخ است بگویم یا نه؟
صبرتان میرود از دست بگویم یا نه؟
شاید از قصّه ما خُلق شما تنگ شود
یا که این گفته، خود آغاز گر جنگ شود،
قصّه آن بود که دشمن دهنش آب افتاد
کشتی و حدت ما سخت به گرداب افتاد
آتش فتنه چنان شد که خدا میداند
آنقدر دل نگران شد که خدا میداند
قِصّه آن بود که یک طایفه که فتنه ازوست
دوست را دشمن خود خواند، وَ دشمن را دوست
آری آن طایفه خود را ز خدا مُنفک کرد
روی بر سامری آورد و به موسی شک کرد
سامری گرفت باییید به شهرت برسیم
با پرستیدن گوساله به قدرت برسیم
سامری گفت که در شور حکومت شعف است
اید این بار به قدرت برسیم این هدف است
گرچه یاران علی بودند، سازش کردند
با معاویه نشستند و خوش و بش کردند
نکتهها بر لبمان رفت و خریدار نبود
گوش آن طایفه انگار بدهکار نبود
قصه آن بود که یک طایفه درویش شدند
جانماز آب کشان، عافیت اندیش شدند
گاه از این سوی سخن، گاه از آن سو گفتند
هر چه گفتند در آن روز دو پهلو گفتند
خواستند امر نماید به حمیّت مولات
تن دهد باز به امر حکمیت مولا
همچو امروز پُر از فتنه شود فرداها
افتد این کار به تدبیر ابو موسیها
مگر این نغمه زنای شهدا جاری نیست
مگر این زمزمه در خون خدا جاری نیست
که سکوت من و تو وقت خطر جایز نیست
کوفه کوفه است ولی ترک سفر جایز نیست
همه گفتند بمان مرتبه پیمایی کن
در همین مکه اقامت کن و آقایی کن
دست کم سمت حوالی وطن هجرت کن
ای عقیق از همه بگذر به یمن هجرت کن
همه گفتند بمان او سخنی دیگر داشت
آن سفر کرده هوای وطنی دیگر داشت
کوچ کرد از وطنش بال و پری پیدا شد
رفت و در جاده شتابان سفری پیدا شد
گفت هنگام قیام است سر و جان بازید
سر مَدُزدید اگر فتنه گری پیدا شد
وای اگر اهل بصیرت اُحد ازیاد برند
چون غنیمت زدگان تَرکِ خود از یاد برند
گفت ای پاکدلان ختم به خیر است
این راه راه بیداری صد حُرّ و زهیر است این راه
این چنین بود اگر یک شبه رسوا شد
خصم با دو صد دبدبه و کبکبه رسوا شد خصم
این چنین است که ما بیرق و پرچم داریم
هر چه داریم من و تو ز محرم داریم
هر چه داریم از آن مرد شهادت پیشه است
که نماد شرف و عاطفه و اندیشه است
آنکه آموخت به موسی جگران نیل شدن
بر سر ابرههها جیش ابابیل شدن
بین محراب دعا چون ذکریا بودن
در دل طشت زر حادثه یحیی بودن
عبرت آموز ز تاریخ که خائن کم نیست
این هم از عبرت ایوان مدائن کم نیست
او خدا هست و هر آن چیز که از وی باقی است
فتنه خاموش شد امّا نهم دی باقی است
این چنین بود که ایران همه عاشورا شد
بر سر انگشتِ دعا مُشتِ خیانت وا شد
و حسین ابن علی باز به امداد آمد
و چنین بود خدای تو به مرصاد آمد
شاعر: محمد جواد زمانی